پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸

فريبا امينی-قاضی، شکنجه گر ، بازجو و رئیس جمهور همه از یک قماشند

قاضی، شکنجه گر ، بازجو و رئیس جمهور همه از یک قماشند
فريبا امينی
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-53268

پدر من نیز وکیل بود و قاضی. وکیل و قاضی در دوران محمد رضا شاه . دردورانی که این اقایان می گفتند بدترین دوران تاریخ ایران است. ولی همین شیادان روی او را سفید کرده اند. پدرم با شاه مخالف بود ، به زندان نیز افتاد و اعتقادات مذهبی نیز داشت، ولی اگر امروز زنده بود و شاهد این همه ننگ و کشتار و شکنجه و ازار مردم بیگناه ، به عنوان یک قاضی می گفت: این ایران من نیست. این ایران باید تغییر کند. این ها قاضی و وکیل مردم نیستند. این ها مذهب و سیاست و امور مملکتی را غصب کرده اند. این ها غاصبند و باید به جزای خود برسند. وقتی وکیل و زندانی در یک بند قرا ر می گیرند و جرم انان یکی است یعنی دفاع از حقانیت، دفاع از شرف و حقوق انسانی. دفاع از حکومت قانون ، ایران ما مشکلی دارد که باید حل شود. این ها وادار می کنند که روزنامه نگار و فعال حقوق بشراعتراف کنند ولی اعتراف دروغین. این است اجرای احکام دینی این اقایان . این است اسلام این اقایان شیعه که فقط از دین خود لباس کاذب ان را می پوشند.

مانند بسیاری از هموطنان خارج از کشور ، بهت زده و متاثر روی فیس بوک می نشینم، می خوانم و گهگاهی کامنت می دهم یا لینک مقاله ای را می گذارم. ولی اکثر اوقات از خود می پرسم ایا این ایران است ؟ ایا این ها که این همه جنایت می کنند ایرانی هستند؟ ایا مسلمانند؟ و جوابی که به خود می دهم این است که بله این ایران امروزی است . اینها از همین مملکت برخاسته و این ها که د ر راس کار هستند خود را نیز مسلمان واقعی می دانند و تصور می کنند که دارند برای اسلام خون می ریزند.

ما به فرهنگ و تمدن سه هزار ساله خود افتخار بسیار می کنیم و شاید بعضی وقتها حق داریم ولی خیلی وقت ها نداریم . البته من شخصا افتخار به این می کنم که مردم ما بخصوص در این چند ماهه اخیر تحت فشارهای گوناگون ، چه روشنفکر ، چه هنرمند ، چه مردم کوچه و بازار از خود گذشتگی و شهامتی که نشان داده اند بی نظیر بوده است و ما همه به انها افتخار می کنیم. در عین حال به این افتخار نمی کنم که جامعه ما انسان هایی را بار اورده که حاضرند بخاطر مقام و ایدئولوژی عقب افتاده خویش به هر جنایتی دست بزنند و اخر سر هم با کمال وقاحت این اعمال را مثبت ارزیابی کنند و برای ان مجوزی پیدا کنند. نه تنها به این اعمال افتخار کنند ، بلکه دیگران را مقصر بدانند . این بار نه این که فقط خارجی ها را مقصر بدانند ولی بگویند که این روزنامه نگاران وروشنفکران مدافع حقوق بشر که امروز در بند زندان هستند می خواهند ضربه به رژیم مقدس جمهوری اسلامی بزنند و رهبران این جنبش باید محاکمه شوند چه انها هستند که باعث خشونت بوده اند. تبه کاران جمهوری اسلامی هیچ منطقی را که بکار نمی برند هیچ ، به دین خود که اعتقاد ندارند هیچ ، با کمال وقاحت و بی شرمی حاضرند تقصیر را بگردن دیگری بیاندازند. البته این از خصوصیات بسیاری از مردمان ماست. همیشه کس دیگر مقصر بوده و هست و نه شخص من.

پس یک جا ی مسئله لنگ است. فرهنگ ما زیر سئوال است.

شما کافی است از آغاز به جنایاتی که توسط این رژیم مفسد فلارض انجام گرفته و کسانی که در راس امور این مملکت واقع شده اند توجه کنید: به مصاحبه اسدالله لاجوردی ؛ یک بازاری بی سواد که می شود رئیس زندان. بهتر بگوییم به قصاب اوین در سال های اول انقلاب گوش بدهید. این فرد قصی القلب که باعث مرگ و قتل و کشتار بسیاری بود و همه کاره زندان اوین شد ، می گوید: "ما این زندان را اختصاص داده ایم به کسانی که با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه مسلحانه می کنند. و اصلا من باید یک نکته را بگویم که لزوی برای وکلا برای اینها وجود ندارد چون وکلا نمی توانند از اینها دفاعی بکنند که به ان اعتقاد داشته باشند!" در جای دیگر لاجوردی می گوید حتی توبه این ها کافی نیست این ها خیلیشان دروغ می گویند . پس جزای انان اعدام است و بس.

و خلخالی می اید و با ان لحن احمقانه می گوید این معتادین نتیجه رژیم مفسد شاه هستند. او کسانی را که اعتیاد دارند و یا "مواد" می فروشند را یکسره اعدام می کند. نه به ان ها شانس این را می هد که خود را احیانا اصلاح کنند و یا در دادگاهی از خود دفاع کنند. نه محاکمه ای در کار است نه وکیل مدافعی و نه دادگاهی . زمانی که از او می پرسند خوب بعضی از این افراد بیگناه بودند ، در جواب می گوید ، اگر چنین بوده انها به بهشت می روند. یک مرد دیوانه می شود قاضی شهر، منتخب ولی عصر!

این داستان تلخ به سی سال پیش بر می گردد. ولی مثل این که تاریخ همیشه دو باره تکرار می شود. فیلسوف بسیار معروفی می گفت تاریخ دوبار تکرا ر می شود: اول به عنوان تراژدی ؛دوم به عنوان کمدی. ولی گویا برای ایران ما که در ان همه چیز متفاوت است ، این تاریخ اول به عنوا ن تراژدی و دوم نیز به عنوا ن تراژدی تکرار شده است.

رئیس جمهورغیر منتخب ایران که دروغگو و رمالی بیش نیست در چهارسال ضمامت خود رکورد اعدام را در دنیا می شکند. رای مردم را نفی می کند و بسیجیان مسلح را به جان مردم بی سلاح می فرستد. کابینه اش را تغییر می دهد. جانی معروفی را جای جانی دیگر می گذارد. اژ ه ای را می کند دادستان کل کشور و او با کمال بی ابرویی می گوید این تقصیر اصلاح طلبان است که می خواستند رای بدهند و رای خود را ببینند. تقصیر از موسوی و کروبی است که مردم را به خیابان ها اوردند. ولی تقصیر از ما نیست که مردم را زدیم و بچه های مردم را به کهریزک و اوین بردیم . به انها تجاوز کردیم و جسد انان را به خانواده هایشان تحویل دادیم. و یا در قبرستانی بی نام و نشانی خاک کردیم. دیگری مقصر است .

علی لاریجانی می گوید نخیر شکنجه ای در کار نبوده است. این ها بیخود می گویند. در ایران اسلامی شکنجه در کار نیست.

علی اکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد می گوید بد نیست که بعضی از این زندانیان مانند ابطحی که چاق بوده است لاغر شود. زندان جای خوب است برای رژیم غذائی. "انسان در زندان به خودش می‌آید و پی می‌برد که چاقی برای سلامت جسم و روح انسان مضر است. "

سعید مرتضوی قاضی و دادستان ما می شود. ! پس از اینکه زهرا کاظمی را به قتل می رساند و گویا در یزد مرتکب به تجاوز به زنی بوده همه کاره شهر می شود و دست راست رهبر و جای خالی لاجوردی قصاب را پر می کند.

صادق لاریجانی بدون داشتن هیچ نوع اعتبار قضائی و یا فقهی می شود رئیس قوه قضاییه ایرانی که سه هزار سال فرهنگ پر افتخار دارد.

بازجویان کهریزک و اوین به زندانیان می گویند شما می خواستید این نظام مقدس را زیر سئوال ببرید . پس مجازات شما مرگ تدریجی و یا مرگ با بدترین نوع شکنجه همراه با اهانت و تجاوز است.

رئیس دفاع منتخب رئیس جمهور غیر منتخب کسی است که متهم است به بمب گذاری در کشور آرژآنتین.

رفسنجانی این روباه دو رو که ذهن بعضی هارا به مدت کوتاهی مغشوش کرده بود یکباره می گوید بهتر است که همه پیروی از ولی فقیه کنند.

ولی فقیه ، کسی که قرار بود حافظ جان و مال مردم باشد ، در نماز جمعه می گوید خونتان پای خودتا ن است.

کجای این داستان واقعی به یک تئاتر تراژیک می خورد؟

پدر من نیز وکیل بود و قاضی. وکیل و قاضی در دوران محمد رضا شاه . دردورانی که این اقایان می گفتند بدترین دوران تاریخ ایران است. ولی همین شیادان روی او را سفید کرده اند. پدرم با شاه مخالف بود ، به زندان نیز افتاد و اعتقادات مذهبی نیز داشت، ولی اگر امروز زنده بود و شاهد این همه ننگ و کشتار و شکنجه و ازار مردم بیگناه ، به عنوان یک قاضی می گفت: این ایران من نیست. این ایران باید تغییر کند. این ها قاضی و وکیل مردم نیستند. این ها مذهب و سیاست و امور مملکتی را غصب کرده اند. این ها غاصبند و باید به جزای خود برسند.

وقتی وکیل و زندانی در یک بند قرا ر می گیرند و جرم انان یکی است یعنی دفاع از حقانیت، دفاع از شرف و حقوق انسانی. دفاع از حکومت قانون ، ایران ما مشکلی دارد که باید حل شود. این ها وادار می کنند که روزنامه نگار و فعال حقوق بشراعتراف کنند ولی اعتراف دروغین. این است اجرای احکام دینی این اقایان . این است اسلام این اقایان شیعه که فقط از دین خود لباس کاذب ان را می پوشند.

من نگاهم با نگاه روزنامه نگار محجوب ایران ، زید آبادی گره میخورد و به خود می گویم ایا تو از همان ایرانی بلند شدی که مرتضوی قاضی ان است؟ و جواب این است که متاسفانه اری.

ایران در دست یک مشت اجنبی است ولی این اجنبیان از خود ما هستند. از جایی دیگر و یا ازکره مریخ نیامده اند. به قول معروف از ماست که برماست.

فریبا امینی – واشنگتن- 25- اوت 2009



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ