سه‌شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸

محمد رضا شکوهی فرد-درستی لزوم استبعاد از رادیکالیزم و نیاز به سرعت عمل

درستی لزوم استبعاد از رادیکالیزم و نیاز به سرعت عمل-محمد رضا شکوهی فرد
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1651.aspx

محمدرضا شکوهی فرد
mrshokouhifard@gmail.com

نکته ای که بیانیه جدید مهندس موسوی را از سایر بیانیه های وی تمیز می دهد و متاسفانه موجب برخی سوء تعبیر ها نیز شده، تاکید درست ایشان بر استبعاد جنبش از رادیکالیزه شدن است.

درست نه از آنرو که رایدیکال کردن فضا از سوی پایوران جنبش، اساسا اشتباه است که قطعا چنین نیست و نفس هر جوشش و خیزش بلند اجتماعی رادیکالیزم را به عنوان یک نیاز لازم خواهد داشت، بل از آن جهت که سوق یافتن پتانسیل جنبش به سوی رادیکالیزاسیون در این برهه از زمان مفید نیست.

چرا مفید نیست؟

اگر بپذیریم یک خروش گسترده سیاسی با پشتوانه اجتماعی سنگین، برای رهیافت مطلوب به مقصود، می باید استراتژی عمل خود را بر مبنای اصل کسب بیشینه فواید از کمینه هزینه ها مستقر سازد، باید بر صحت سخن مهندس موسوی مهر تایید زنیم و به زکاوت سیاسی ایشان آفرین بگوییم.

چرا که ایشان بخوبی شرایط امروز و چگونگی نیل به فرادید مطلوب را درک نموده اند و آنچه که می گویند حکایت از هوشمندی مسئولانه ایشان است.

رادیکالیزم خصوصیت ذاتی هر جنبش مبارزاتی علیه تمرکز قدرت و انسداد سیاسی آنست و هیچگاه نمی توان در مذمت و نفی آن سخن راند، اما زمانی که می بینیم هنوز بستر سرمایه گزاری جنبش بر ظرفیت های مولد شکاف در بدنه حاکمیت فراخ است و می توان دایره خویشاوندان سیستم کودتاگر را تاحدود زیادی منقبض تر نمود، به این یقین خواهیم رسید که زمان ورود به فضای رادیکال هنوز فرا نرسیده است.

رادیکالیزم هنگامی کارکرد مناسب خود را خواهد یافت که بتواند به عنوان تیر آخر عمل نماید. هنوز وقت هست. وقتی جنبش توانست با استفاده از ابزارهای موثرش شکاف ایجاد شده در ساختار حکومت کودتا را چنان تعمیق بخشد که بواسطه ان حوزه مانور برای نظام محدود، کارتهای بازی اش اندک و امکان استفاده اش از ابزارهای سرکوب به کمترین حد خود برسد و قطعا در چنان وضعیتی نظام به دیواری گلی می ماند که به یک ضربه فرو خواهد ریخت، آنگاه روی آوردن به رادیکالیزم ذاتی جنبش و انبساط فضای تبارز آن می تواند همچون تیر آخری باشد بر پیکر سیستمی که هر روز نحیف تر از دیروزش گشته است.

باید توجه داشته باشیم که یکی از مولفه های مهمی که یاری بخش جنبش سبز است، استعداد شگرف آن در ایجاد شکاف مذکور در بدنه سازمان کودتا بوده است. این مالا به امتیاز سرنوشت سازی برای جنبش در جهت نیل به اهدافش تبدیل خواهد شد.

بیشترین شکاف در بدنه سیستم مترادف است با کاهش کمی و کیفی هزینه ها از یک سو و انقباض دایره اعمال سرکوب حاکمیت از سوی دیگر. در حقیقت در این شرایط سیستم کودتا آچمز شده است و فقط به یک سیلی دیگر جهت ناک اوت کردنش نیاز است.

اما موضوعی که به زعم من غفلت از آن خوشایند نیست، فوریتی به نام برنامه هسته ای و امکان رخداد شرایطیست که تصورش هم ناگوار و تلخ می نماید.

این مهم نیز باید در کنار لزوم پرهیز از رادیکالیزم در این برهه زمانی از سوی راهبران و عناصر مهم جنبش مد نظر قرار گیرد.

بی گمان هر فعل یا فاعل خیزش سبز، اگر استراتژی عمل ومسیر حرکت جنبش را در جهت رسیدن به فرادید متعالی آن، فارغ از شرایط برون مرزی و آنچه اکنون موکد تر از گذشته می توان به مثابه آسمان ابراندود مناسبات حاکمیت با جامعه جهانی نام برد، تحلیل نماید، ره به غلط پیموده است.

در یک پراتیک سیاسی خاصه در اشل جنبش اعتراضی امروز ملت ایران، که استعداد انسانی وسیعی انباشته از حضور و اراده طبقات مختلف اجتماعی را پشت سر خود دارد ، قطعا دوربینی و وسعت نظر راهبران فوقانی و میانی حرکت، اگر نباشد، نگاهی جامع به شرایط محتمل اگر وجود نداشته باشد ، که با تامل و هوشیاری مسئولانه در آن، نیل به گزاره های مطلوب و دستیابی به یک پلاتفورم مشخص را دنبال نماید، هدفیاب دقیق عمل نمی کند.

در نظر گرفتن احتمالات به باور من با هر معارفه ای که باشد، مثبت یا منفی، ، تلخ یا شیرین، مسکن یا هیستریک ، بایدیست که اقشار مرجع سیاسی اعم از رهبران، مدیران و موثران سیاسی اجتماعی که جمله از رسامان خطوط حرکتی جنبشها و خیزش های سیاسی هستند و در جنبش سبز هم به عینه شاهد آن هستیم، جبرا باید آن را در نظر گیرند و از ان گریزی نجویند.

حمله نظامی به ایران اگر چه طی سالهای گذشته همیشه به عنوان یک احتمال بالقوه وجود داشته است و گه گاه دچار فراز و نشیب هایی نیز بوده است، اما به هر حال یک احتمال نه چندان ضعیف بوده است و همچنان هم مانده و جدی گرفتنش اکنون حقا یک مسئولیت خطیر محسوب می شود.

از آن رو با تاکید از واژه مسئولیت استفاده کردم، زیرا فضای کنونی بیش از گذشته آیتم های مقوی به حقیقیت پیوستن احتمال فوق الذکر را قوت بخشیده است.

حمله نظامی به ایران از دید بسیاران دلبستگان تغییر در این ملک، از سالها پیش و اکنون بیش از آن پیش، به مثابه مولفه منفی که ممکن است، سم رکود و افول غلیظی بر جنبش تغییر و دموکراسی تزریق می کند و ده ها سال در کنده شدن جامعه به تنگ آمده ایرانی از زنجیر سیاه استبداد تاخیر می اندازد ، تلقی شده و می شود.

حمله بر هر دولتی که باشد و هر استدلالی که برای توجیه آن در جیب داشته باشد، از دید ما اولا متجاوز است و به قول معروف پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده و ثانیا نه تنها خود هیچ طرف خاصی از آن بر نمی بندد بل شرایط اعمال اتوریته سرکوبی را که نظام حاکم بر ایران بدنبال آنست، تسهیل می نماید.

اما دوری از تامل در این احتمال، اگر نگوییم یک بی تعهدی محض سیاسیست، قطعا ناشی از نوعی غفلت مضر است که خطر وجودش در ذهن و عملکرد عناصر و جریان های رسام خطوط حرکتی جنبش می تواند پروسه مبارزه را از دور اندیشی رهبران که مولفه تعیین کننده توفیقات آتی آنست، محروم سازد.

مناسبات بحرانی نظام و جامعه جهانی پیرامون پرونده هسته ای جمهوری اسلامی قطعا یک مولفه تاثیر گزار است و نمی توان آن را جدا از محتوای تحلیل سیر حرکتی جنبش فرض نمود.

برگزاری مانور نظامی جدید از سوی ایران اگر چه در بازه زمانی هفته گرامیداشت هشت سال جنگ در ایران نامتعارف تلقی نمی شود اما از آنجا که بحران هسته ای جمهوری اسلامی پس از فعل و انفعالات اخیر وارد مرحله حساس و به عبارتی سرنوشت ساز شده است، باید مهم انگاشته شود. این مانور و گستره تبلیغاتی فراخی که رسانه های دیداری و شنیداری حاکمیت برایش در نظر گرفته بودند، نشان از یک قطعیت مدغن البته در بعد داخلی داشت:

و همچنان جنگ برایشان نعمت است.

این جمله مصادیق مشخصی در اثبات خود دارد. خاصه در دهه نخست انقلاب. اما بگمانم بهتر بود آقای خمینی به جای استفاده از واژه واحد جنگ از ترکیب واژه شرایط جنگی بهره می برد. شرایط جنگی به فضای کنونی حاکم بر ایران قرین ترست.

اینبار نه رسانه های بین المللی به نقل از منابع نیمه موثق و نیمه موثق و اندکی موق و ناشناس بل خود حاکمیت است که بر خلاف گذشته بلندگو را دست گرفته اعلام وضعیت هشدار می کند و تئاتر آماده باش اجرا می کند. اگر از هر نظر هم وقوع یک درگیری نظامی از دید حاکمیت، خطیر تلقی شود، اقلا از آنرو که می تواند با توسل به شرایط مذکور، مکانیزم ارعاب و سرکوب را به شکل بی تعارف تری بر معترضان اعمال نماید، برایش در بردارنده منفعت بسیار هم بوده است. از دید اینان این یک هدیه الهیست. جنگ همواره برایشان یک نعمت بوده است.

سیستم هر چند در این شرایط بر خلاف آنچه ادعا می کند، در برابر یک تهاجم نظامی شکنندگی بسیار دارد اما می تواند از فضای اینچنین و حتی وقوع جنگ، در جهت دستیابی به زمینه هایی که موجه اعمال سرکوب بر معترضان باشد نهایت استفاده را کاسب شود.بنابراین قطع اینست که تئورسین های اتاق فکر کودتا مصممند بیشینه بهره را از وجود چنین فضای کسب کنند و کلید به فعل درآمدن این اراده طی چند روزه اخیر توسط صدا و سیما و ارگان های رسانه ای وابسته شان زده شد و باید منتظر رخدادهایی از جنس تعریض و تغلیظ برخورد با رهبران و عناصر جنبش بود. رخدادهایی که بی تردید نظام بواسطه فراهم آمدنش از سوی غرب، از آنان تشکر هم خواهد کرد



.از همین رو بر این باورم که رهبران و استراتژیست های جنبش باید با در نظر گیری احتمالاتی اینچنین و آماده باش در جهت مواجهه با ان و پیامدهایش، استراتژی عمل مشخصی را طراحی کنند که از هزینه های تحمیلی چنین شرایطی که حکومت آرزو دارد بر دوش جنبش گذارد، بکاهد.





سرعت ، استراتژی عمل بر مبنای افزایش فشار بر حاکمیت

مهمترین نیاز امروز جنبش به باور من سرعت عمل است. البته سرعت عملی که همراه با تدبر و دوراندیشی باشد که تا به امروز چه در حرکت های گسترده اجتماعی معترضان و چه در مواضع و رویکردهای رهبران جنبش شاهدش بودیم. اما باید احتیاط را به حداقل رساند. باور کنیم خطر جنگ جدیست و اگر غفلت بورزیم و زمین بازی را به نظام واگزار کنیم، پیروزی دور از دسترس است. بواسطه این سرعت عمل باید فشار حداکثری بر بدنه سیستم پیاده کرد که دیگر تاب تحملش را نداشته باشد تا شکافهای دیر و زودی که در آن پدیدار گشته بود، به شکلی مشخص تر رخ نمایی کند.

هر گونه تعلل به سود جنبش نخواهد بود. فواصل درگیری ها باید کوتاه تر شود. البته نه در اشل های همچون تظاهرات ملیونی روز قدس. بل پراکنده و گسترده. دانشگاه ها باید مهم تلقی شود. رهبران جنبش باید از هرگونه احتیاطی که منجر به خریدن وقت برای نظام می شود اعراض کنند. ابتکار عمل در دست ماست. فوریتی بنام خطر جنگ و پیامدهای درگیر شدن در چنین شرایطی ما را وا می دارد که اوزان درگیری و فشار بر حاکمیت را سنگین تر کنیم.

مهندس موسوی به مثابه معمار جنبش و آقای کروبی به مثابه بازوی انرژیک آن که خواب راحت را از نظام سلب کرده، باید فواصل زمانی موضعگیری های جدید را کمتر کنند، نباید گذاشت نظام حتی یک روز احساس آرامش کند. وام می گیرم از تعبیری از مهندس موسوی که اگر سکوت کنیم و عقب بنشینیم، ویرانمان می کنند. جناب مهندس موسوی عزیز اینجانب که خود نیک می داند من و دوستانم همه گاه و همواره به شما بدیده بقول استاد شریعتی فاعل مسئول و متعهد به راه می نگریستم و می نگرم و پیش از انتخابات باآنکه از جبهه تحریمی ها بودم، اما همه گاه بر درستی موسوی موکد بودم و بقول برخی دوستان آن را فریاد می کشیدم، از شما می خواهم رویکردهایی که تعلل شاخصه اصلی اش است را کنار بگذارید. وقت زیادی نداریم.

باید بازی را عوض کرد، باید بازیگران را هم عوض کرد، اگر برای هفته ای نظام، احمدی نژاد، اوباما، سارکوزی، براون و مرکل بازیگران صحنه بوده اند و خروجی اش شد تقویت احتمال رویارویی نظامی و پیام منفی اش برای حرکت ما، اکنون دوباره نوبت جنبش است. باید سریع بود و شرایطی را که طی یک هفته اخیر بوجود آمده و سایه جنگ را بیشتر سنگین ساخته، تغییر داد. باید درک کنیم، این تنها جنبش اصل ملت ایرانست که می تواند مچ هر دو طرف این ظاهرا منازعه را بگیرد. فوری ترین نیاز بباور من سرعت عمل است. اکنون 10 روز پس از خروش فطر دیگر بار نوبت ماست. تاکید می کنم، جنبش به سرعت عمل نیاز مبرم دارد. نباید بگذاریم حرکت عظیم ملت در شرایط حساس بین المللی که نظام و جامعه منفعت گرای جهانی در آن گرفتارند، مستحیل و راکد شود. باور کنیم که اگر نبود تصاویر خروش سبز ملت ایران که گرچه تلخی ها به کام نهاد و خون ها بر دل نشاند، اما شیرینی اش و پیام رسا و محکمش که این ماییم نسلی بر تافته که خود رهیاب مسیر است و یابنده نه جز او، باور کنیم اگر این نبود شاید اواسط مرداد یا اوان شهریور شاهد وقوع احتمالی بودیم که از آن سخن راندیم. وقت تنگ است. باید از اوتوبان رفت، البته با دقت.


+ نوشته شده توسط در یکشنبه دوازدهم مهر 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ