دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸

محمدرضا شکوهی فرد -میر عزیز، رو سفیدمان کردی


محمدرضا شکوهی فرد
تحلیل گر سیاسی

میر عزیز، رو سفیدمان کردی
قلم به دو مناسبت، بهانه یافت تا رقصی دیگر بیاغازد. نخست، یاد سالی پیش، در چنین روزهایی و ورود میرمان به میدان و دوم کوتاه نوشته دکتر غلامعلی رجائی در کلمه که مصداق این معروف بود که چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. از یاد نمی برم قریب یکسال پیش در چنین روزهایی که شور انتخاباتی جان گرفته بود و مباحث و بعضا مجادلات حول محور چرائی ورود میرحسین و کناره گیری آقای خاتمی پس از آن سفرها و خطابه های نوستالوژیک انتخاباتی به نفع او از صحنه رقابت می چرخید، من که آن روزها مقهور منطق نزدیک بین تحریم کنندگان شده بودم و هیچ استدلال و منطقی را که موجه ومصدق لزوم مشارکت ملت در انتخابات باشدنیافته بوده بودم و مشارکت را صرفا از همین زوایای کلیشه ای که مجال بسط بحثش نیست، رد می کردم، عطف به شناختی که از شخصیت موسوی داشتم، اما با تاکید مصمم بر غلبه فوریت تحریم، بدلیل مشاهده شور و اشتیاق و میل ملت به مشارکت حداکثری ، تاکید می کردم، ما را که به لطف مشارکت امیدی نیست اما اگر جامعه بنا را بر این گزارده که باید شرکت کرد و تصویر ملکوک و آزاردهنده ای را که حلقه احمدی نژاد برای ملک و میهن ساخته بود را با توسل به دم دست ترین ابزار اعمال نظر خود پاک نماید و مالا نگاه و عملی مسئلانه تر از هر زمان به مسائل و مصائب کشور داشته باشد ، موسوی شایسته ترین است.






قلم به دو مناسبت، بهانه یافت تا رقصی دیگر بیاغازد.

نخست، یاد سالی پیش، در چنین روزهایی و ورود میرمان به میدان و دوم کوتاه نوشته دکتر غلامعلی رجائی در کلمه که مصداق این معروف بود که چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

از یاد نمی برم قریب یکسال پیش در چنین روزهایی که شور انتخاباتی جان گرفته بود و مباحث و بعضا مجادلات حول محور چرائی ورود میرحسین و کناره گیری آقای خاتمی پس از آن سفرها و خطابه های نوستالوژیک انتخاباتی به نفع او از صحنه رقابت می چرخید، من که آن روزها مقهور منطق نزدیک بین تحریم کنندگان شده بودم و هیچ استدلال و منطقی را که موجه ومصدق لزوم مشارکت ملت در انتخابات باشدنیافته بوده بودم و مشارکت را صرفا از همین زوایای کلیشه ای که مجال بسط بحثش نیست، رد می کردم، عطف به شناختی که از شخصیت موسوی داشتم، اما با تاکید مصمم بر غلبه فوریت تحریم، بدلیل مشاهده شور و اشتیاق و میل ملت به مشارکت حداکثری ، تاکید می کردم، ما را که به لطف مشارکت امیدی نیست اما اگر جامعه بنا را بر این گزارده که باید شرکت کرد و تصویر ملکوک و آزاردهنده ای را که حلقه احمدی نژاد برای ملک و میهن ساخته بود را با توسل به دم دست ترین ابزار اعمال نظر خود پاک نماید و مالا نگاه و عملی مسئلانه تر از هر زمان به مسائل و مصائب کشور داشته باشد ، موسوی شایسته ترین است.

از این زاویه کم نشنیدم و نوش نکردم از جانب دوست و دشمن.

دشمنانی که بر بلاهتشان حرجی نبود و نیست و دوستانی که با این عنوان که موسوی ال است و بل و ............... و حمایت از اویی که جرمش را انقلابی بودنش می شمردند، هیچ خیری در بر ندارد و اساسا توی حامی تحریم بر چه اساس از او حمایت می کنی و اگر منطق ارزشیابی میان باشد ما مبلغان مشارکت محقیم در تبلیغ تشخیصمان نه شما، بعضا هر چه نثار دشمن هم نمی شد، به من و ما حواله کردند.

اکنون روزها از آن دوران می گذرد. امروز با خواندن یادداشت دکتر رجائی در کلمه بر خود بالیدم. گویی دل زخمین من و ما بود که سوار بر قلمش گشته بود. هر آنچه همیشه میلم به گفتنش بود را به بیانی ساده و شیوا مطرح ساخته آنهم در کلمه.

نه، منظور و هدف آن نوشته و راقمش اساعه ادب به یار دوست داشتنی جنبش،خاتمی عزیزمان نبود و البته نیت و نظر این حقیر نیز اینچنین نیست.

فقط بحث آموختن از گذشته است، عبور از نگاهی که صداقتش بیش از آنکه به کار نیتش آید دلیل گرفتار آمدن در چنبره مصلحت اندیشی های دلپاکانه اش گشته بود و از این رهگذر، مضارش بر فوایدش مترتب می نمود.

حق را فدای مصلحت کردن برای میر اساسا مفهوم زیبایی ندارد، به هر حال میر از تربیت شدگان مکتب ارشاد و شریعتیست.

((البته وقتی سخن از مورد نقد واقع شدن مصلحت اندیشی به میان می آید، مراد از مصلحت اندیشی، شکل عرفی اش نیست که به نوعی منفعت طلبی و عملگرایی و بی تفاوتی نسبت به نظام فکری و آرمانهاست بل معنای معنوی آن است و حدود و آستانه و پرهیز از افسار گسیختگی آن))

.

به موسوی باور داشتم بواسطه شناختم از او، باور داشتم که اگر فارغ از کلیشه های متداول حول مفهومی چون اصولگرایی گردیم و به معنای حقیقی آن واقف شویم، او از معدود سیاسیون این سرزمین است که اصولش را به هیچ وجه من الوجوه قربانی مصلحت نمی کند، باور داشتم اگر می گفت من اهل عقب نشینی نیستم و می ایستم، کوچکترین اغراقی را در ابراز خود لحاظ نمی کرد. او مرد ایستادن است.

آری باور داشتم ما به یک اصلاح طلب اصولگرا که نیت و نظر و عملش از چارچوب اصولی که استواریش را بر آن اعلان می دارد، خارج نمی شود، نیاز داریم و میر همان بود که می خواستیم.

نگاهی که مصمم و موکد و محکم بر اقوال و اشعار و وعده هایش بایستد.

از جنس مصادیقی که دکتر رجائی از قول یکی از دوستان در مورد آقای خاتمی و آقای هاشمی ذکر نموده بود، بسیارست، آری اما دلگیر نیستیم. درس تجربه ما را قوی تر کرده است و همین راه تجربه شاید موسوی را به تاریخ این ملک بار دیگر معرفی کرد.

وقتی یادداشتی با کیفیت آنچه دکتر رجائی عرضه کرد در کلمه فرصت درج می یابد، این نه به معنای اختلاف بل به معنای آنست که میر می خواهد تفاوت و نه تعارض روش و رفتار سیاسی خود را نشان دهد و تاکید نماید گذشته را دیگر نمی توان و نباید تکرار کرد و من موسوی اهل تکرارش نیستم، به صحنه آ مده ام تا سامان دهم و لوازمش را می شناسم و پس از دو دهه تارک دنیای سیاست شدن عزم راسخ و مومنانه ام را جزم کرده ام که اینبار بیایم و بایستم، تا پایان، در کنار ملت برای ایران.

((حال ایرنا و فارس و رجا و کیهان و رسالت و یک دو جین دیگر از رسانه های حامی کودتا هر برداشتی که می خواهند و مایلند و لازم می دانند داشته باشند.

از همین نقد درون گفتمانی دوستانه است که راهکارها و رهیافت ها بیرون می آید. وگرنه در صمیمیت خاتمی عزیز و میر و شیخ، فقط اذهان آلوده ای از نوع شریعتمداری و قدیانی و یامین پورها می توانند شک کنند.))


همین شاخصه اخلاقی موسویست که او را طی تنها چند ماه محبوب دلهای ملیونها نسلی کرده که تا دو ماه پیش از انتخابات کمینه شناخت را شاید نسبت به سوابقش نداشتند.

میر اثبات کرد که مرد نشکستنی میدان است و البته همین ویژگی اوست که مقوم امید نیل به اهدافمان است. اهل کوتاه آمدن نیست و این اعتماد به نفس ملی را مستحکم می نماید. جامعه ای که موثرینیش را اینگونه می بیند، با اقدامی استوارتر ، مطمئن تر و منسجم تر حرکت می کند.

میر ثابت کرد ، مصلحت را در حقیقت می جوید و نه حقیقت را در مسلخ مصلحت.

آری، دل گویه ای را شاید محق باشم بیان کنم، دوستانی که کم شماتتمان نمی کردید، پیش تر دیدید و بیش از این خواهید دید که موسوی همانست که باورش داشتیم و همین باورمان اسباب هجمه همه جانبه علیمان بود.

وقتی فریاد می زدیم که خواهر عزیزم او فقط بر بوم نقش نمی زند و تو اما با طعنه از او می خواستی همچنان نقاش بماند، مومن بودیم به قول و نظرمان و هم اکنون سرافراز.

تو می گفتی رای ملت را می شکند و ما می گفتیم میر و شیخ نستوه در کنار هم موفق ترند و سودمندتر، بعضی وقتها چنان می تاختی بر این سید عزیز که لج ما هم در می آمد و ما هم در قضاوت ناصواب گرفتار می آمدیم و بر آن می شدیم ، حالا که اینگونه است، این به آن در.

اما هر دو و همه دیدیم و دیدند که میر تیزی نقدها و بعضا طعنه ها را نوش کرد و فردای پس از انتخابات همان بود که باورمان فریادش می کرد و فریادمان را حمل بر ندانستن و نفهمیدن می کردید.

دلم پر بود از اینرو که هیچوقت هیچکدام از آنها که میر سیبل مشخص حملاتشان و طعنه ها شان بود، نیامدند از او عذر بخواهند و معترف شوند که به غلط به قضاوت نشستند. سالی گذشت و همین بهانه ای شد برای این قلم که بگوید آنچه تا به امروز ملاحظات دوستانه از گفتن بر حذرش می داشت.

خاتمی عزیز را ارج می نهیم، صداقتش، پاکی اش و خیر اندیشی اش را، اما دوستان دیدند میر نه تنها به اصلاحات خنجر نزد بل مایه افتخار و مباهات آن شد.

آری ، میر عزیز، همراه و همگام و استوار ماندی، رو سفیدمان کردی.


ایمیل نویسنده: mrshokouhifard@gmail.com

برگرفته از : ایران گلوبال

انتشار از: Shokohifar

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ