دوشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۹

قندچی-آقای موسوی ديگر بس است با جان مردم بازی نکنيد


آقای موسوی ديگر بس است با جان مردم بازی نکنيد
http://www.ghandchi.com/626-Mousavi89.htm

چند ساعت پيش آقای موسوی اعلام کردند که فردا در سالروز 25 خرداد يک بيانيۀ 18 ماده ای صادر خواهند کرد.

يکسال پيش در 29 خرداد يعنی يک هفته بعد از انتخابات 22 خرداد هنگامی که آيت الله خامنه ای سخنرانی معروف خود را در دفاع از انتخاب محمود احمدی نژاد در نماز جمعه ارائه کرد در نوشتاری تحت عنوان "تشکر از آيت الله خامنه ای برای بزرگترين خدمت وی به اپوزيسيون" نوشتم که آقای خامنه ای با کار خود موضوع مشروعيت رژيم را از کريدورهای قدرت به خيابان منتقل کرد و اشاره کردم که مردم ايران در 25 خرداد 1388 با آمدن ميليونی خود به خيابان در حمايـت از ميرحسين موسوی کاری را کردند که گذشتگان همين مردم 57 سال پيش از آنها در 30 تير 1331 در حمايت از دکتر مصدق نمودند . البته مصدق همواره بياد داشت که مشروعيت او در همان جنبشی است که در خيابان بود و مضاف بر آن در همانجا نوشتم که مهمترين چيزی را که بايد به ياد داشت اين است که مصدق نتوانست با متحدين خارج از قدرت که آنها هم در خيابان بودند درست کار کند و آنها را از خود دور کرد و اظهار اميدواری کردم که آقای موسوی اين اشتباه را نکند (1).

اما آقای موسوی نه تنها اشتباه مصدق را در رابطه با متحدين خود که در خارج از قدرت در همان خيابان بودند تکرار کرد بلکه آن کار درست مصدق که هميشه ميدانست مشروعيت وی در همان جنبش در خيابان است را نيز نظير آقای خاتمی زود به بوته فراموش سپرد و تلاش کرد دوباره موضوع مشروعيت رژيم را به کريدورهای قدرت باز گرداند. اشتباه نکنيد من ابداً مخالف مذاکره با حاکمان نيستم اما وقتی مذاکره شفاف باشد و مردم در جريان آن هستند نه آنکه مذاکره به امر خصوصی يک رهبر تبديل شود. اجازه دهيد بيشتر توضيح دهم.

ببينيم آقای موسوی در قبال حمايت ميليونی مردم در 25 خرداد چه کار کردند؟ آيا حرکت مردم را در 25 خرداد هدايت کردند و بسوی زندان اوين رفتند و زندانيان سياسی را آزاد کردند؟ خير! زندانيان سياسی يعنی همان نزديک ترين متحدينشان در خيابان که سالهاست در بيرون قدرت هستند. آيا آقای موسوی دولت موقت با نيروهای مختلف اپوزيسيون تشکيل دادند؟ خير! در عوض همان زمان آقای خاتمی به آيـت الله خامنه ای توصيه کردند که اجازه دهند آقای موسوی مديريت جنبش سبز را در دست داشته باشند و به اصطلاح اين جنبش را مديريت کنند و اصطلاح "مديريت" جنبش به جای رهبری جنبش اختراع آقای خاتمی در آن گفتگو با آيت الله خامنه ای بود. اما آقای خامنه ای هيچگاه حتی به اين حد هم حاضر نشدند تعهدی به مخالفين بدهند اما با اين حال اصلاح طلبان بدون شفافيت کماکان بدنیال برگرداندن موضوع مشروعيت رژيم به کريدورهای قدرت بودند با اينکه حتي خودشان هم بعد از سالها، در کنار بقيه نيروهای خارج قدرتِ در خيابان، به زندان افتادند، تهديد به مرگ و دادگاهی شدند.

آقای موسوی در حرکت بعدی خود گفتند که از روزهای مذهبی محرم برای بيان خواستها استفاده خواهند کرد و فوراً هم وقتی مردم آمدند و در عاشورا کشته دادند و در زندانها قربانی تجاوز و شکنجه گشتند و بعد هم اعدام شدند آقای موسوی گفتند که شخص ايشان از مردم دعوت نکرده بودند و خود مردم بودند که خودجوش آمده بودند. گويی آقای موسوی هميشه انتظار دارد که مردم حرکت خودبخودی کنند و ايشان را به صحنه بياورند و زمانی که مردم به رهبری ايشان گوش فرا ميدهند سعی ايشان در حرف، به عقب رفتن، و معرفیحرکت به شکل جريانی خودبخودی است، تا مسؤليت نگيرند. طرفدارانشان هم می گفتند به اين شکل ايشان می تواند بازداشت نشود و ادامه کار دهد که نميشود بر چنين تاکتيکی خُرده گرفت اما موضوع فراتر از شکل گفتن مصلحتی است. حرکت ايشان در همۀ مدت برگرداندن موضوع مشروعيت رژيم به کريدورهای قدرت بود و با عبارات دوپهلو در مورد رهبری جنبش اين کار را يکسال ادامه دادند. مصدق هيچوقت با برنامه، 30 تير راه نيانداخت، و واقعاً مردم بودند که در 30 تير 1331 حرکت خودجوش نظير همان 25 خرداد 1388 ما را در زمان وی شکل دادند و بعد از آن اگر حرکتی به رهبری وی ميکردند او در برابر آن حرکت احساس مسؤليت ميکرد، نه آنکه دو پهلو بنويسد و از سويی مردم را تشويق به حرکتی کند و از سوی ديگر آن را خودجوش معرفی کند تا در مقابل مردم احساس مسؤليت نکند و در مورد مذاکرات خود با صاحبان قدرت شفاف عمل نکند. مصدق در مذاکراتش چه با صاحبان قدرت در داخل کشور و چه در خارج هميشه شفاف عمل کرد و اين است که بعد از بيش از نيم قرن هنوز بعنوان صادق ترين سياستمدار ايران چه از سوی مخالفين خود و چه از طرف هوادانش تحسين می شود.

اما آقای موسوی بارها خواسته است تحت عنوان حرکت خودجوش، مردم را به 30 تيری دوباره و دوباره بکشاند و فکر ميکند به اين طريق مسؤليت تلفات مردم با وی نيست. در صورتيکه در همۀ اعلاميه های خود وقتی که رسماً مردم را دعوت نکرده است با دست پس زده اما با پا پيش کشيده است و با عباراتی نظير اينکه "مردم به حرکت خود ادامه می دهند" به هوادارانش جهت داده است که بعد از بيانيه های ايشان گفته اند که ايشان نگفته است حرکتی نکنيم بلکه خودشان دعوت نکرده اند و گويی با فروتنی به خود ما تصميم را سپرده اند تا حرکت مردم را خودجوش بنامند، و احساس مسؤليتی نداشته باشد که مذاکرات خود را در بالا با مردم با شفافيت در ميان بگذارند و اين تصور را القاء کنند که دليل اين کار امکان ادامه کاری بدون توقيف است گويی به اين دليل توقيف نشده اند و نه بخاطر مذاکراتی که شفاف نيست که تازه بازهم تحمل در اين حد رژيم تا کنون نيز بخاطر قدرت جنبش سبز است و نه صرفاً بخاطر امتياز دادن های پشت پرده در کريدور های قدرت و تازه در همين حال هم ايشان و آقای کروبی را بارها به قتل تهديد کردند.

البته خيلی ها هم گفتند که مگر غير اين شکل ميتوانستند عمل کنند چون ايشان اگر رسماً دعوت کنند بازداشت می شوند گوئی فقط چون رسماً نکرده اند بازداشت نشده اند. گويی با رژيمی طرف هستيم که بچه است و اينطوری گولش ميزنند. مگر حرکت سياسی رژيم بچه بازی است که نياز به نص صريح از طرف ايشان داشته باشد که دستگيرش کنند يا نکنند. حرکت ايشان ابعد از 29 خرداد 1388 بازگردان موضوع مشروعيت که در 25 خرداد يعنی 4 روز قبل از سخنرانی آيت الله خامنه ای به خيابان منتقل شده بود، دوباره، از خيابان به کريدور های قدرت بود، و درست به همين دليل هم از سوی آقای خامنه ای تحمل شدند، هرچند حتی رژيم وقتی ديد بدون شفافيت اين کار می شود، به شيوۀ معمول مذاکرات آقای خاتمی با رهبری در همۀ 8 سال دولت ايشان، حاکمان حتی نيامدند تعهدی هم رسماً بدهند، و حتی خواهر زاده خود ايشان را هم مظلومانه بقتل رساندند.

يک رهبر واقعی مسؤليت می گيرد. اگر نتواند رهبری کند کنار می کشد و روشن می گويد من رهبر نيستم. یه مردم می گويد مردم من خود هم از فلانی حمايت می کنم و يا اينکه اصلاً نميدانم خود هم از کی دفاع کنم ولی توان رهبری شما را ندارم. اما عدم صداقت و سوء استفاده از احساسات مردم با گنگ و دوپهلو حرف زدن، اوج ناصداقتی است، و آقای موسوی بارها اين کار را کردند و آخرين بار هم چند روز پيش در 22 خرداد 1389 با لغو تظاهرات دوباره اين کار را کردند. تکرار می کنم ايراد من به عقب نشينی نيست. يک رهبر ميتواند تشخيص دهد در زمان معينی نيروی کافی ندارد و عقب نشينی کند و به مردم حقيقت را بگويد که دارد راه عقب نشينی را مانند يک ژنرال در ارتشی که هنگام جنگ ممکن است در جبهه ای مدتها عقب نشينی را برگزيند، چنين تصميم بگيرد، نه آنکه از سويی به رغم آنکه بگويد رهبر نيستم اعلام تظاهرات کند و بعد هم آن را لغو کند و از سوی ديگر دوباره در همان اعلاميۀ لغو تظاهرات دو پهلو بنويسد و به مردم اين تصور را القاء کند که حرکت خودبخودی بکنند و 30 تير ديگری بيافرينند و فکر کند چون اين هم را خودجوش ناميده است، مسؤليتی ندارد.

اگر اين روش آقای موسوی حتی به عمد برای فرار از مسؤليت نبوده باشد مطمئناً غيرصادقانه است که تلاش کردند وقتی مردم از رهبری ايشان پيروی ميکنند آنها را به تکرار دوباره 30 تير 1331 يا 25 خرداد 1388فراخوانند که جز بازی با جان مردم نيست. امروز ديگر 30 تير 1331 يا 25 خرداد 1389 نيست که ايشان در صدد بازتوليد مجدد آن است بلکه عمل ايشان تحريک مردم به چيزی نظير 30 تير است و نشان از عدم صداقت دارد و وقتی رژيم بسيار آماده است ديگر حرکت خود جوش هم صد برابر بهتر از 30 تير 1331 يا 25 خرداد 1388 سرکوب می شود. وقتی جنبشی اتفاقاً از يک رهبر حمايت کرده است و نه تنها خودجوش عمل نکرده است بلکه با آوردن نام شخص ايشان در شعارهای تظاهرات، در سطح قبول بلامنازع رهبری وی حرکت کرده است، ايشان مسؤليت داشتند که با مردم روشن و شفاف باشند و هر مذاکره پشت پرده ای را به اطلاع مردم برسانند و نه اينکه به دادن بيانيه های دو پهلو ادامه دهند و با جان مردم بازی کنند. اين عدم شفافيت ها خيلی خطرناک تر از کارهای مشابه آقای خاتمی در 8 سال حکومت وی بود چون در حال حاضر اصلاح طلبان در قدرت هم نيستند و در اپوزيسيون اين بازی ها بازی با آتش است.

اگر هم يک رهبر فکر نکند زمان عقب نشينی نيست ولی چون می بيند رژيم کنار نميآيد و مطالبات جنبش ديگر مبارزه نافرمانی از قانون کشور محسوب می شود و در مقابل رژيم است، وضعی است که لزوماً فقط در مورد مبارزه مسلحانه صادق نيست. در بسياری از کشورها مبارزهۀ نيروهای بسيار معتدلِ بدون خشونت و ليبرال به چنين حالتی کشيده شده است که حرکت نافرمانی از قانون بوده يا تلقی شده است. مثلاً مقابله با قانون سنگسار در ايران بطور روشن حرکت در مقابل قانون در ايران است. در نتيجه حرف من بخاطر مبارزه مسلحانه نيست و تازه هميشه با هرگونه حرکت چريکی مخالف بوده و هستم و از روز اول جنبش سبز هم نوشتم که مواظب باشيم هيچ عمل خشونت آميز نکنيم. پس بحث من ربطی به مبارزه مسلحانه ندارد و موضعم روشن است. (2).

حال در جنين حالتی اگر يک رهبر بخاطر شکل زندگی علنی خود ديگر نميتواند در کشور مبارزه را رهبری کند، ميتواند در کشور مخفی شود يا به خارج برود و به رهبری مرحلۀ تازه جنبش ادامه دهد يا اگر توان اين کار ها را ندارد ميتواند اعلام کند که ديگر قادر به رهبری مبارزه نيست، يا از شخص ديگری حمايت خود را اعلام کند و يا فقط بگويد که خود ديگر قادر به انجام وظيفه نيست و نه آنکه پيام های دوپهلو به مردم بدهد.

در چنين شرايطی آقای موسوی بجای اقدامی اصولی، جنبش را به حرکت خودبخودی دعوت می کند و در عين حال به مردم می گويد رسانه ملی در خارج راه بياندازند گويی در خارج رسانه ای وجود ندارد که حرف های ايشان را پخش کند. در يکسال گذشته همه رسانه های خارج کشور حرف های ايشان را بيش از هر فرد ديگری پخش کردند. اگر هم آقای موسوی ميخواهند تلويزيونی مختص ايشان باشد که نظير سايت جرسِ طرفدار ايشان کار کند که آقای عطا مهاجرانی در يکسال گذشته ميگرداندند ديگر اسمش را نگذارند رسانه ملی چرا که آقای مهاجرانی حتی نوشته های نزديک ترين طرفداران جنبش سبز را هم که به مذاق ايشان خوش نميامد منتشر نکردند و سانسور کردند. آيا با چنين رفتاری با متحدين جنبش سبز، نزديکان آقای موسوی قرار است حالا به اصطلاح رسانه "ملی" در خارج بسازند؟

حالا امروز آقای موسوی يکروز قبل از 25 خرداد می گويند که فردا قرار است بيانيه 18 ماده ای منتشر کنند. آقا بس است ديگر.

اول توضيح دهيد چرا بعد از سخنرانی دوهفته پيش آقای خامنه ای در 14 خرداد که شما و آقای کروبی را طلحه و زبير خواند ديگر تا يکروز قبل از آن که شما تظاهرات را لغو کرديد، رژيم تهديد چندانی در مورد تظاهرات در 22 خرداد نکرد؟ آيا اين تصادف بود يا نتيجه مذاکرات غيرشفاف شما با قدرت حاکم؟ دوباره تکرار می کنم مذاکره رهبران هيچ جنبشی با صاحبان قدرت غلط نيست اما بشرطی که شفاف باشد و مردم در جريان آن قرار داشته باشند نه آنکه مذاکره خصوصی باشد و بدتر از آن همراه دعوت های دوپهلوی مردم به تظاهرات. چرا تعجب می کنم که در چند هفتۀ پيش از سالگرد 22 خرداد چندان تهديدی از سوی دولت به مردم نبود؟ چون برعکس آن، در عاشورا، يا 22 بهمن يا چهارشنبه سوری عوامل نظامی رژيم از چند هفته قبل مرتب تهديد ميکردند و اين بار نکردند با وجود آنکه آقايان موسوی و کروبی دعوت به راه پيمايی کرده بودند و تهديد ها فقط آنهم بطور محدود در روز آخر انجام شد چرا که ميدانستند يک عده بخاطر حرکت خودبخودی تظاهرات خواهند کرد و عده ای هم که هميشه رهبری آقايان موسوی و کروبی را قبول نداشتند تظاهرات خواهند کرد و دليل ارائه شده از سوی استاندار تهران که تحرکی نبود ابداً نه دليل اين رفتار دولت بود و نه دليل ندادن اچازه به راه پيمايی. آقای موسوی آيا توافقی در پشت پرده نبود و عدم شفافيت با مردم؟

در مورد حالت آنکه آقای موسوی فکر کرده باشند تظاهرات قوی نميتواند باشد و سرکوب می شود و خواهان عقب نشينی باشند هم گفتم که در آنصورت پيام دوپهلو دادن معنايش يعنی مردم را راحت به مسلخ فرستادن است با بهانه انکه مسؤل خودشان هستند و رهبری نگفته که تظاهرات کنند يعنی حتی 30 تير اما عقيم چون مردم نميدانند با پيام دوپهلو چه کار کنند و فقط در حرکتشان ضعيف تر می شوند که شدند. هيچ ژنرالی وقتی بخواهد عقب نشينی کند به هوادارانش نميگويد ما در اين جبهه بايأ عقب نشينی کنيم اما شما اگر دوست داريد به جنگ در اين جبهه ادامه دهيد به خودتان مربوط است. اين حرکت خود جوش نيست که برای دشمن هم غيرمترقیه است بلکه مردم را به مسلخ فرستادن است. ديگر نميدانم چه مثالی بزنم تا منظورم درست درک شود.

اما آقای موسوی شما جنبش سياسی ايران را دستِ کم گرفته ايد.

شما جنبشی را که موضوع مشروعيت رژيم را سال گذشته در 25 خرداد به خيابان کشاند تلاش کرديد که در يکسال گذشته به کريدور های قدرت برگردانيد. همانگونه که آقای خاتمی جنبش بزرگی را که از ايشان حمايت کرد و ايشان را بقدرت رساند بعد از قتل فروهر ها و 18 تير ابه کريدورهای قدرت کشاند و با انرژی ميليونها نفر که ايشان را به حکومت رسانده بودند، تلاش مؤثری برای پايان دادن به استبداد در ايران انجام نداد و در اوج حکومت ايشان بهترين فرزندان اين سرزمين در زندانها پوسيدند. هواداران آقای خاتمی نام اميرکبير را برای ايشان به عاريت گرفتند و خوی را اصلاح طلبی از آن دست خواندند اما ايشان فقط مذاکره بدون شفافيت در بالا را پيش بردند و آنچه مردم در خيابان در 18 تير طلب کردند را نشنيدند و تکيه بر مردم نکردند و مذاکرات با صاحبان اصلی قدرت را خصوصی بدون اطلاع مردم انجام دادند. شما آقای موسوی، شما هم نظير آقای خاتمی وقتی در رهبری اپوزيسيون قرار گرفتيد چنين غيرشفاف عمل کرديد. خير شما نبايد خود را با مصدق مقايسه کنيد که هميشه برايش روشن بود که همان مردم خيابان بودند که مشروعيت به او داده اند و نه علمای قم يا حاکمان تهران. مذاکره در بالا کار غلطی نيست اما وقتی مشروعيت رژيمی به خيابان کشيده شده است آن جنبش را به عقب کشاندن و به مردم اين تلقی را دادن که امروز مشروعيت رژيم در کريدورهای قدرت تصميم گرفته می شود و مذاکرات خود را خصوصی انجام دادن، نهايت بی لطفی به مردم ايران است. در مورد اشتباه 8 سال دولت آقای خاتمی در نوشته "ايران-جمهوري آينده نگر" به اندازه کافی توضيح داده ام و در اينجا نيازی به تکرار نيست (3).

آقای موسوی شما اعلام کرده ايد که بيانيه 18 ماده ای خود را روز 25 خرداد اعلام خواهيد کرد. لطفاً قبل از انتشار هر بيانيه ای اول از خود بپرسيد که چه نقشی در اين جنبش داريد. رهبری را با دست پس نزنيد وقتی با پا پيش ميکشيد و ظاهر تواضع را بکنار بگذاريد. اين کار به هيچکس کمکی نميکند. بسياری در همان ايران در زندان يا بيرون زندان هستند که توان رهبری جنبش را بهتر از شما دارند. خود من که فقط يک نويسنده آنهم در خارج کشور هستم و کسی حتی تصور نقش رهبری از من ندارد و مرا در چنين جايگاهی نمی بيند هنگامی که کسانی در خارج خود را کانديدای مقام رياست جمهوری اعلام کردند چون مقاله مينوشتم بازهم مواظب بودم مبادا من هم برداشت غلط به مردم از نقش خود بدهم و روشن نوشتم که نقش خود را در رهبری سياسی نميبينم و نوشتنم هم با تعارف و اما و اگر نبود و و ظاهری متوضعانه نبود بلکه روشن گفتم که نه ميتوانم و نه ميخواهم چنين فردی باشم و در همان زمان انتخابات رياست جمهوری خيلی روشن و بدون تعارف نوشتم به چه کسی رأی ميدهم (4).

صداقت مهمترين ميوۀ جنبش سبز است اين حداقلی است که اين جنبش از فعالين خود انتظار دارد نه بيانيه های دوپهلو و توافقات و مذاکرات غيرشفاف در پشت پرده (5).

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بیست و چهارم خرداد 1389
June 14, 2010

پانویس:
1. http://www.ghandchi.com/569-KhameneiOpposition.htm
2. http://www.ghandchi.com/571-TekrareEshtebah.htm
3. http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm
4. http://www.ghandchi.com/554-TabarzadiPresident.htm
5. http://www.ghandchi.com/623-Fruit.htm

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ