جمعه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۹

فيروزه خطيبی-انتشار کتاب تازه ای درباره زندگی جی دی سالینجر، نویسنده منزوی رمان «ناتوردشت»


انتشار کتاب تازه ای درباره زندگی جی دی سالینجر، نویسنده منزوی رمان «ناتوردشت»
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/AnewbookonSalinger-2011-1-28-114826614.html

یک سال پس از درگذشت جی دی سالینجر در روز ٢٧ ژانویه ٢٠١٠ در سن ٩١ سالگی در شهرکوچک «کورنیش» درحومه نیویورک، هنوز هم به سختی می توان زندگی نویسنده یکی از مهم ترین رمان های قرن بیستم، «ناتوردشت » را مورد بررسی قرار داد چرا که سئوال های زیادی در اطراف این شخصیت گوشه گیر و منزوی هنوز بی جواب باقی مانده است. چگونه می توان درباره مردی که بیش از نیم قرن پیش از مرگ از گفتگو با خبرنگاران خودداری کرده است صحبت کرد؟ در طول ١٢ ماه گذشته نیز هیچگونه نشانه ای از انتشار آثاری که سالینجر درطول این پنجاه سال نوشته است به دست داده نشده است. آخرین اثر جی دی سالینجر قطعه ای به نام Hapworth16 است که در سال ١٩٦٥ در نشریه نیویورکر بچاپ رسید.

کتاب تازه «کنت اسلاونسکی» به نام «جی دی سالینجر: یک زندگی» نخستین زندگینامه ای است که به طور کامل از این نویسنده به چاپ رسیده است اما منتقدین ادبی در مجموع این کتاب تازه را به «نامه ای از سوی یک هوادار به نویسنده مورد علاقه خویش» تشبیه کرده اند.

«کنت اسلاونسکی»در سال ٢٠٠٤ سایت اینترنتی «دد کالفیلد دات کام»ِDeadCulfield.com را نیزتاسیس کرده است که در آن هرچیز و همه چیز درباره «جی دی سالینجر» قابل بحث و بررسی است. با این همه در کتاب «جی دی سالینجر: یک زندگی» به نظر می رسد که روی آثار ادبی سالینجر و زوایای چندگانه این آثاربیش ازجزئیات زندگی او که برای خواننده مهم تراست تکیه شده است.

دردرونی ترین بخش کتاب که می توان آن را قلب تصویری که «اسلاونسکی» از «جی دی سالینجر» به دست خوانندگان خود داده است خواند، تجربیات نویسنده در دوران جنگ دوم جهانی قراردارد. هنگامی که در مدتی کم تر از یازده ماه سالینجر که درارتش آمریکا خدمت می کرده است درجریان های تهاجم به نورماندی و آزادی پاریس شرکت دارد و درنهایت در اروپای شرقی و از نزدیکی یکی از اردوگاه های مرگ آلمان نازی سردرمی آورد و جایی که «بوی سوختگی گوشت انسان ها از چند مایلی به مشام می رسید». «اسلاونسکی» می نویسد: «سالینجر هم چون بسیاری از کسانی که شاهد چنین صحنه هایی در جنگ جهانی دوم بوده اند در رابطه با این مسائل سکوت اختیار کرد. ما نمی دانیم او دقیقا چه وظایفی را در دوران جنگ برعهده داشته است اما به نظرمی رسد او یکی از نیروهای متحدین ودرمیان قوایی بوده است که در زمان آزاد ساختن اسرا از اردوگاه مرگ «داکاو» در آن محل حضور داشته است.»

بخش های دیگری از این ، چالش هایی را در رابطه با این کتاب تازه پیش روی خواننده قرارمی دهد که نشان دهنده آن است که هنوز بسیاری از موارد در رابطه با سالینجر زیرپوششی از ابهام باقی مانده است. با این همه به نظر می رسد «سالینجر» زخم هایی فراموش نشدنی از دوران جنگ خورده است. او در تابستان ١٩٤٥ درحالی که هنوز در آلمان به سر می برد، به یکی از بیمارستان های ارتشی مراجعه می کند تا برای مشکلات روانی ناشی از جنگ که بسیاری از سربازان آن دوران از آن رنج می برند درمان شود. اما «اسلاونسکی» کوشیده است نشان دهد که این جراحات روحی و روانی دوران جنگ، «سالینجر» را تبدیل به فردی معتقد به «سرنوشت» ساخته است و همین مسئله از دیدگاه «اسلاونسکی» تعیین کننده مسیرهنری و چگونگی آثاری بوده است که این نویسنده از آن پس دست به نوشتن آن ها زده است.

منزوی بودن «سالینجر»، پرهیز کردن از گفتگوهای مطبوعاتی و عدم شرکت در سخنرانی ها، ازبین بردن بسیاری از نامه ها و یادداشت ها و سکوت دوستان و نزدیکان او از جمله دلایلی بوده است که «اسلاونسکی» را وادار ساخته است تا از منابع دست دوم برای اطلاعاتی که به خوانندگان کتاب خود می دهد استفاده کند. او از آرشیو دانشگاه پرینستون و کتابخانه دانشگاه تگزاس کمک می گیرد و به یکی از اولین داستان های کوتاه و چاپ نشده «سالینجر» به نام Birthday Boy این چنین اشاره می کند:«احتمالا شاید کمی خطرناک باشد اگر ما بخواهیم شخصیت های خیالی این کتاب را با زندگی واقعی سالینجرمقایسه کنیم.» اما دراغلب موارد به همین صورت زندگی و آثار سالینجر با هم ادغام شده و «اسلاونسکی» شخصیت «جی دی سالینجر» نویسنده را همواره با شخصیت های کتاب های مهم او، «سیمور»، «بادی گلاس» و «هولدن کالفیلد» مقایسه می کند و به دنبال نقاط مشترک میان این شخصیت های خیالی و شخصیت درونی و واقعی نویسنده می گردد.

این شمشیری است با دولبه تیز، به ویژه برای آن دسته از خوانندگان کتاب «جی دی سالینجر: یک زندگی» که با آثار او به خوبی آشنایی دارند. تحلیل های «اسلاونسکی» اغلب نااستوار و درمواردی دارای اشتباهاتی است. از جمله دربخشی ازکتاب که در آن «اسلاونسکی» درباره چالش هایی که سیستم آموزشی آمریکا با خواندن کتاب «ناتوردشت» در مدارس داشته است و درباره «سکوت سالینجر» در این مورد درسال ١٩٦٤می نویسد «او تصمیم گرفت که این مسئله جنجالی را نادیده بگیرد و درعوض انرژی خود در راه خلق آثار تازه ای که درحال نوشتن است مصرف کند». یا جایی دیگر ازکتاب که «اسلاونسکی» ادعا دارد که نویسندگان دیگری چون «جان آپدایک» و «کورت وانگات» در دوران نوجوانی خود به شدت تحت تاثیر نوشته های «سالینجر» بوده اند. درحالی که درواقع «وانگات» یکی از هم دوره های «سالینجر» محسوب می شود و آثارشان هم زمان منتشر شده اند و شاید بتوان گفت که آثار «کورت وانگات» گاه حتی در مدت زمانی توانست «سالینجر» و آثار او را تحت الشعاع قراردهد.

بخش هایی از کتاب تازه «اسلاونسکی» که به نوشتارهای چاپ نشده سالینجر و مقالات جمع آوری نشده این نویسنده در دهه چهل میلادی در نشریاتی چون «کازموپولیتن» و «ساتردی ایونینگ پست» اختصاص داده شده است تا حدودی قابل توجه اند. این آثار اغلب ناشناخته در درک بیشتر آثار شناخته شده سالینجرکمک دهنده می باشند. اما «اسلاونسکی» بیش از چند بارپیاپی در کتاب خود به اثراتی که سالینجر بردیگرنویسندگان هم دوره خود داشته است تاکید می کند. مسئله ای که خواننده خوب می داند خود «سالینجر» کوچکترین علاقه ای به بیان آن ها نداشته و همواره از این نوع تفکرفراری بوده است.

این موارد در کتاب «دی جی سالینجر: یک زندگی» هنگامی به اوج می رسند که «اسلاونسکی» مسئله کشته شدن «جان لنون» و سوء قصد به جان رونالد ریگان، رئیس جمهور پیشین آمریکا را درکتاب پیش می کشد. دو موردی که در آن هردو قاتل و سوء قصد کننده بنا برفرضیه ای کتاب «ناتوردشت» سالینجر را خوانده و تحت تاثیر شخصیت اول آن «هولدن کالفیلد» بوده اند. «اسلاونسکی» می نویسد:«اما بسیاری دیگرمعتقدند که قتل جان لنون و تیراندازی به سوی ریگان بخشی از یک توطئه پیچیده دیگر است که بیشتر به داستان «کاندیدای منچوری» شباهت دارد.»

این مسئله ای است که منقدین با کتاب تازه اسلاونسکی دارند که بنا برگفته برخی از آن ها «به نامه ای از سوی یکی از هواداران سالینجر بیشتر شباهت دارد تا به زندگینامه این نویسنده» و در اینجاست که خواننده نمی تواند به درستی شخصیت راسیتینی که پشت پرده این ابهامات وجود دارد را بشناسد: آن مرد واقعی، پدر و شوهری منزوی و دورازدسترس، مرد گوشه گیری که از شکافی که بین خود و دیگران احساس می کند آگاهی دارد اما قادرنیست آن را ازمیان بردارد. هرچند درجایی از کتاب ،«اسلاونسکی» این مسئله را به خوبی مطرح کرده است. درلحظات کوتاهی که «سالینجر»حضورخود را دریک سالن رقص توصیف می کند:«موسیقی آهسته تر و آهسته تر می شد و رقصندگان دورتر و دورتر می شدند.»

با این همه «اسلاونسکی» نتوانسته است درکتاب خود به درون آن ویرانی، خرابی و پریشانی که دراعماق وجود نویسنده وجود داشته و برانگیزنده او در نوشتن آثاری که از او باقی مانده بوده است نقبی بزند. کتاب هم چنین سال های پس از انتشار آخرین نوشته های «سالینجر» را تا حدود زیادی از قلم انداخته است و به نظر می رسد برای این دانستنی ها باید تا عمومی شدن آرشیو خصوصی خود سالینجر منتظر ماند و شاید درنهایت این همان خواست خود نویسنده «جی دی سالینجر»بوده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ