دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۱

سام قندچی-پاسخ به يک دوست

پاسخ به يک دوست
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/737-response-to-a-friend.htm


دوستی در ارتباط با مقاله قبلی ام (1) در فيس بوک نوشته است: "رفتار غیر دموکراتیک گروه های فشار سلطنت طلب مایه ی تاسف عمیق است. اما در این بین مقاومت و شفافیت مبارزاتی شما مایه ی تحسین است...غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل/ شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد."


در پاسخ به او نوشتم:

دوست گرامی با سپاس از لطف شما. آنچه برايم در اين چند روزه مايه شگفتی بوده است اين است که به استثنا سايت های سکولاريسم نو، ايران گلوبال، کمپين صلح فعالان در تبعيد، و گزارشگران، ديگر سايت های مدافع حقوق بشر در خارج اساساً در اين مورد سکوت اختيار کردند.

به دليل اين تبعيض که مانع استخدام رسمی ام در صدای آمريکا شد در هشت سال گذشته خود و خانواده ام از بيمه درمانی محروم بوديم و امروز هم از هيچ مزايائی برخوردار نيستم (2). همسرم که به بيماری آرتروز روماتوئيد مبتلا ست همه اين سالها نمی توانست به راحتی دکتر برود. آيا اينها موضوع حقوق بشر نيست؟ آنهم اعمال شده از سوی کارفرمايی که مدعی دفاع از حقوق بشر ايرانيان است؟ در مقايسه با وضعيت مردم ايران اين سختی های من و خانواده ام ناچيز است اما چه دليلی برای سکوت در مورد اين تبعيض ها وجود دارد غير از آنکه بسياری از نيروهای اپوزيسيون فکر می کنند که بايد در چشم سلطنت طلبان افراطی بی خطر جلوه کنند تابتوانند گرانت های خود را با حمايت آنها دريافت کنند ويا آنکه در آمريکا و اروپا از کارشکنی های اين جريانات افراطی مصون بمانند. 

البته درک می کنم که  مقابله با اين جريانات کار ساده ای نيست و خود يک تنه سالها اين رنجها را تحمل کردم بدون آنکه حتی از امکانات مالی گروهی يا وکلای حقوق بشر اپوزيسيون بهره مند شوم. اما سؤال اين است، هنگاميکه بعنوان يک فرد در غرب ما نمی توانيم بخاطر هراس از غضب گروه های فشار مدعی دموکراسی از حقوق بشر برخوردارشويم، چگونه می خواهيم در ايران زمانی که همين نيروها در آينده در قدرت قرار گيرند اميدی به رعايت حقوق بشر داشته باشيم. ببينيد که چگونه لينک بلاگی که ساخته بودم را از سايت صدای آمريکا حذف کرده اند و لطفاً خودتان همه مقالات آن بلاگ را بخوانيد و قضاوت کنيد که آيا هيچ دليل علمی و ژورناليستی برای حذف آنها هست و آيا اين کار نقض آشکار حقوق بشر نيست؟  تازه برای اصل کار تحقيقاتی ام روی اين مقالات اصلا حق الزحمه ای از صدای آمريکا دريافت نکردم و به دعوت آن مؤسسه و با تأييد سردبيری آن مقالات درج شدند (3).

بزرگترين ايرادی که به کنفدراسيون در زمان شاه گرفته می شود اين است که چرا با برنامه واپسگرای خمينی مبارزه نکرد. اتفاقا آنزمان اين حقير دقيقا اين کار را در کنفدراسيون کردم و طبيعی بود که مورد حمله طرفداران افراطی خمينی قرار گرفتم، اما همان وقت مورد سرزنش اکثر جريانات اپوزيسيون وقت نيز قرار گرفتم که می گفتند چرا بر تضاد عمده که رژيم است تمرکز نمی کنم. امروز نيز وقتی از جريانات واپسگرای سلطنت طلبان افراطی نقد می کنم عده ای در اپوزيسيون مرا به همانگونه سرزنش می کنند و می گويند که تضاد عمده رژيم است و می خواهند که به اعمال اين جريانات واپسگرا نپردازم. يعنی کنفدراسيون در رابطه با جريانات واپسگرای افراطی مخالف رژيم شاه فاقد آينده نگری بود و امروز نيز اپوزيسيون کنونی در مورد جريانات واپسگرای افراطی مخالف جمهوری اسلامی فاقد آينده نگری است وگرنه می ديدند که اين نيروهای ضددموکراتيک افراطی نويد آزادی در آينده را پس از کسب قدرت نمی دهند و هدفشان بازگرداندن ديکتاتوری است و امروز به کمک چند نفر وابستگان خارجی پيشين خود در آمريکا برای آندسته از فعالان جنبش دموکراسی خواهی ايران که بی خطر نمی بينند پاپوش درست می کنند و فردا نيز اگر در ايران به قدرت برسند عليه همه آزاديخواهان به همين شکل عمل خواهند کرد همانگونه که ساواک بيش از بيست سال چنين کرد.

تا آنجا که به جنبش سياسی خارج کشور مربوط می شود در مقاله "کنفرانس های بی حاصل ايرانيان در خارج" قبل از همه اين جريانات، نوشتم که نيازهای واقعی ايرانيان در خارج چيست، و حرف بيشتری نمی توانم بگويم که چرا آنگونه تلاشها به نتيجه ای نميرسد و اميدوارم دوستان اگر فرصتی دست داد آن مقاله را دقيقاً مورد مطالعه قرار دهند (4).
 
بعدالتحرير هفتم ژانويه
خواننده ای در يا داشتی به من اين قسمت نوشته بالا را نقل کرده است: "امروز به کمک چند نفر وابستگان خارجی پيشين خود در آمريکا برای فعالان جنبش دموکراسی خواهی ايران که بی خطر نمی بينند پاپوش درست می کنند." بعد اين خواننده پرسيده است: "میتونید این ادعا رو ثابت کنید یا فقط فرضیاته ؟"
در پاسخ او نوشتم: همانطور که در مقاله پيشتر ذکر شد دو مدير ارشدی که دعوت کننده ام به مصاحبه پنج سال پيش را مورد مواخذه قرار دادند می شناسم و آنها هم کسی که پاپوش ساز بوده را می شناسند اما ترجيح می دهم اين کارهای ناصواب را متوقف کنم که فردا برای ديگری روی ندهد بجای آنکه با نام بردن از افراد آنها را خراب کنم. هدفم حل اين بازی های مخرب درون اپوزيسيون است وگرنه برای بسياری از مشروطه خواهان دموکرات منش خيلی هم احترام قائل هستم.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ