یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۲

لاچاره و بیچاره و درمانده، بهمن نیرومند

لاچاره و بیچاره و درمانده، بهمن نیرومند
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/04/158662.php

تنها یک راه ممکن است، اگرچه برای کوتاه مدت، فرجی برای رهبر بوجود آورد. وآن درصورتی است که اصلاح طلبان به سازش تن دهند و با کاندیدی از رده دوم و یا سوم درانتخابات شرکت کنند، کاندیدی که شانس پیروزی نداشته باشد و با این شرکت نیم بند در میان مردم این توهم را ایجاد کنند که انتخابات سالم است و شرکت درآن یک وظیفه ملی است.

همه اعتبارش را پای او گذاشت. رسما از تریبون نماز جمعه اعلام کرد که اورا بر رفیق و حامی دیرینه ای که همه پستهایش از عضویت در شورای انقلا ب گرفته تا ریاست جمهوری و سرانجام رهبری انقلاب را مدیون او بود، ترجیح میدهد. برای انتخاب مجدد او به زشت ترین تقلب های انتخاباتی تن داد وسپس برای سرکوب معترضین فرمان کشت و کشتار، شکنجه و حصر خانگی صادرکرد. با همراهان دیرینه اش به دشمنی برخاست ، احکام حکومتی صادر کرد و همه اینها به خاطر این تصور واهی که او که از نا کجا آباد آمده و با حمایت رهبر نرده بان قدرت را با یک جهش بی سابقه بالا رفته و مقام دوم حکومت، یعنی ریاست جمهوری را کسب کرده بود، اکنون فرمانبردار حلقه بگوشش و چو مومی در دستش خواهد بود و او میتواند فارغ از هر دغدغه و مزاحمتی اراده وقدرتی را که بزعم او هدیه الهی است در مقام رهبر انقلاب و حاکم بلامنازع به خلق اله تحمیل کند. غافل از اینکه طرف تو زرد از آب درآمد ، چون او نیز طعم قدرت را چشیده بود . دست به بازیگوشی و نافرمانی گذاشت ، گفت که با مهدی رابطه مستقیم و رسالت هموارساختن راه بازگشتش را دارد . نقش رابین هود را بازی کرد و حامی پابرهنه ها شد. و با پرخاش و ناسزا علیه اسرائیل و امریکا و تردید در کشتار شش میلیون یهودی و فاجعه هولوکاست خودرا در میان اعراب بعنوان سرسخت ترین و جسورترین سیاستمداری که در مقابل اسرائیل و ابر قدرت امریکا قد برافراشته است جازد.

رهبر بازهم دندان روی جگر گذاشت . درمقابل اعتراضات و انتقادات ایستاد و از او حمایت کرد. چاره دیگری نداشت ، آشی بود که خود پخته بود . امید داشت که شلنگ اندازیها ی طرف در همین حدود بماند. اما چنین نشد.

طرف چو اسبی چموش چهار نعل راه خود پیش گرفت ودیگر شمر هم جلودارش نبود. دست روحانیون را رفته رفته از حکومت کوتاه کرد. با ادعای رابطه مستقیم با امام مهدی دیگر چه نیازی و نقشی برای روحانیون میماند؟ اسلام سنتی را که آورده اعراب بود مردود دانست و گفت ماباید اسلام ایرانی را تبلیغ کنیم زیرا اسلام ایرانی ترکیبی است ازاسلام و تمدن و فرهنگ غنی ایران که درمقایسه با سطح نازل فرهنگ اعراب سوسمار خور بس والاتراست. رئیس جمهوری اسلامی بر خلاف سی سال گذشته که برای زدودن تاریخ ایران قدیم از اذهان کوشش میشد ناگهان شیفته تاریخ ایران باستان شد و به ستایش کورش و داریوش چون ستایش پیامبران پرداخت. به پیشواز بهار رفت ، در دوهزار و پانصد محل تاریخی نوروز را جشن گرفت (که همه را به یاد جشنهای دوهزاروپانصد ساله پهلوی انداخت) و در استادیوم آزادی علیرغم مخالفتهای مراجع متینگ به زعم خودش صدهزارنفری برگزار کرد و با برنامه ای که بارقص و موسیقی بومی توام بود، چنین وانمود کرد که گویا شیفته کردها و بلوچها و آذری هاست. و حالا که دیگر دوران ریاستش در آستانه اتمام است ، تمام تلاشش این است اگر پستش را به اجبار از دست میدهد ، قدرتش را حفظ کند. شاید از این هراس دارد که پس از انتخابات رقبا و مخالفینش ازاو که دیگر کاره ای نیست ، انتقام بگیرند.

به راستی او با چه جرات و پشتوانه ای به خود اجازه این شیطنت ها را میدهد؟ آیا با پخش بیت المال میان تهی دستان و سفرهای پی در پی به استانها برای خود پایه توده ای ایجاد کرده است؟ آیا در همان چند روزفاصله میان اخراج وزیر اطلاعات ازخدمت و بازگشت او به حکم رهبر پرونده هایی جمع آوری کرده است که اگر آنهارا روکند پته مخالفینش را روی آب ریخته و جنایات و سرقتهای رهبری و اطرافیانش برملا میشود . شاید واقعا لاف نمی زند وقتی تهدید میکند که ،،میگم ، میگم ٬٬ . یا اینکه پشتش به جاهای محکم تری تکیه دارد؟‌ و گرنه چگونه میتوان تصور کرد که رئیس جمهوری که اقتصاد مملکت را به روز سیاه نشانده است و همکارانش در دزدی و رشوه خواری دیگر هیچ حد ومرزی را رعایت نمیکنند، تا این حد گستاخانه در مقابل رهبر ، مجلس ، شورای نگهبان، قوه قضائیه، روحانیت و اخیرا حتی درمقابل سپاه پاسداران عرض اندم کند و بازهم در سمت خود باقی بماند؟ اینها که از هیچ اقدامی برای پیشبرد منافع خود فروگذار نیستند چگونه است و دلیلش چیست که او را تحمل میکنند؟

حال انتخابات ریاست جمهوری در پیش است و رئیس جمهوری که خود با تقلبی بی سابقه انتخاب شده است ، اکنون طرفدار انتخابات آزاد و سالم شده و می گوید رای رای مردم است و با هرگونه مهندسی در انتخابات شدیدا برخورد خواهد کرد. حتی غیر مستقیم تهیدید به لغو انتخابات کرده است. و همه اینها برای این است که میخواهد کانیدای خودش را که گویا مشایی است ، از صافی شورای نگهبان عبور دهد به این امید که او پیروز شود و به تقلید از پوتین پس از چهارسال مجددا پست ریاست جمهوری را از او تحویل گیرد.

حال علی مانده و حوضش. رهبر در بن بستی قرار گرفته است که راه برون رفت ندارد لا چاره و بیچاره و درمانده. یا باید از شرکت کاندیدهای ناخواسته در انتخابات جلوگیری کند و مانند دوره قبل با تقلب یکی دیگر از همان کوتوله ها را بیاورد که این بار آبرو ریزیش بمراتب بدتراز چهارسال پیش خواهد بود . باید کاند یدهای اصلاح طلبان ، کارگزاران و دولت را رد کند و انتخابات را بازور سپاه و بسیج برگذار کند که احتمالا از یکسو با اعتراضات گسترده مردم مواجه خواهد شد و از سوی دیگر قدرت سپاه تا آن حد گسترش خواهد یافت که دیگر برای رهبر محلی از اعراب باقی نخواهد ماند.

و یا این که از خر شیطان پائین بیاید و تن به سازش دهد. ولی سازش با که و با کدام جناح؟ با اصلاح طلبان، یا با کارگزاران ؟

موسوی و کروبی را که اکنون بیش از دوسال در حصر خانگی نگه داشته و اکثر یارانشان را هم زندانی کرده ، میماند خاتمی. آیا او قادر است پس از اینکه به اصلاح طلبان لقب فتنه گری داده و آنها را به همکاری با سازمانهای جاسوسی غرب متهم کرده است ، اکنون پس از چهار سال تهمت و افترا بگوید کی بود کی بود من نبودم و دست همکاری به سوی خاتمی دراز کند؟ چنین اقدامی هوشیارانه از جانب او که هنوزمست قدرت تام الاختیار است بعید به نظر میرسد. همین طور است درمورد رفسنجانی. او به درستی میداند که اگر رفسنجانی زمام امور را در دست گیرد، اولین شرطش کوتاهی دست رهبر از امور دولت خواهد بود. به او خواهد گفت کنار بنشینید تا من به این وضع آشفته سرو سامان بدهم. به سختی میتوان تصور کرد که او به چنین شرطی تن دهد. کسی که طعم قدرت را چشیده است هرگزداوطلبانه حاضر به چشم پوشی ازآن نیست.

پس برای برون رفت از این مخمصه چه خواهد کرد؟ به احتمال قوی او همان راهی را خواهد رفت و دچارهمان اشتباهی خواهد شد که تمام تنهاخواهان مستبد میروند و مرتکب میشوند : حفظ قدرت به هر قیمت. او بارها نشان داده است که از کشتار و سرکوب ابائی ندارد . همه چیز ارزانی قدرت. غافل از اینکه اینبار دیگر قدرت ازآن او نخواهد بود . او با چنین تصمیمی خودرا بیش از پیش به گروگانی در دست پاسداران تبدیل خواهد کرد.

تنها یک راه ممکن است، اگرچه برای کوتاه مدت، فرجی برای رهبر بوجود آورد. وآن درصورتی است که اصلاح طلبان به سازش تن دهند و با کاندیدی از رده دوم و یا سوم درانتخابات شرکت کنند ، کاندیدی که شانس پیروزی نداشته باشد و با این شرکت نیم بند در میان مردم این توهم را ایجاد کنند که انتخابات سالم است و شرکت درآن یک وظیفه ملی است . چنین سازشی میتواند باریک راهی برای رهائی موقتی رهبر از بن بست باشد. اگرچه معلوم نیست که عکس العمل آن اسب چموش چه خواهد بود و چه حربه ای برای مقابله با این سازش بکار خواهد برد. و نیز نمیتوان پیش بینی کرد چه تاثیری سازش رهبران اصلاح طلب درپایه مردمیشان خواهد گذاشت وپاسخ آنها به مبارزینی که چهارسال پیش جان برکف از آنها حمایت و سالها زندان و شکنجه را تحمل کرده اند، چه خواهد بود و این بازگشت به قهقرا را چگونه توجیه خواهند کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ